بدون شرح 3
این روزای سایدا 1
دختر ناز نازی مامان هشت ماهگی رو هم پشت سر گذاشت کوچولوی قشنگ مامان دیگه میتونه چهار دست و پا بره خیلی راحت و برای مدت طولانی میشینه و دیگه نمیشه یه جا نگهش داشت و توی یه چشم بهم زدن جا به جا میشه خیلی خیلی جیگر شدی هر وقت که میخوابی مدت ها نگات میکنم و قربون صدقه ات میرم و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که همچین گلی رو به ما داده آواز های خوشگل خوشگل هم که میخونی یه کمی هم لوس شدی و اصلا نمیشه باهات حرف زد یا چیزی رو ازت گرفت. دخترم الان علاوه بر انواع سوپ ، فرنی و زرده تخم مرغ و بیسکویت، حریره بادام، سرلاک آب میوه و موز نوش جان میکنه خوشگل و ناز کلمه ...
نویسنده :
مامان
2:15
لبخند
لــبخــند بــزن! بــدون انتــظار پاســخی از دنــیا ، بــدان روزی دنــیا انقــدر شــرمنــده مــی شود کــه بــه جــای پاســخ لبخــند ، با تمــام ســازهــایت مــی رقــصــد ...
نویسنده :
مامان
16:29
درد دل مادرانه 2
رنگ آسمان
چشم به چشمان آسمان دوخته بودم... ولی مرا گم می کرد... در میان خلوت چشمانی بسیار که خیره اش شده بودند... آنــــقدر که ناگــهـان دلتنگی سراغش آمد... و بغضش همه جا را نمناکـــ کرد... بی صدا و آرام .... همانند چشمان من که وقتی بغضش می گیرد به آرامی دلم را سیراب می کند... می شوید... پاکــــ می کند ... و چه حالی پیدا می کند آســــمان بعد از این همه دلتنگی ... خداوند به او مداد رنگـــی هایش را می دهد تا یکبار دیگر رنگین کمان را نقاشی کند ... و چه حالی دارم من ... که کودکانه از زیر رنگین کمان آســـمان می دوم تا آرزویـــم برآورده شود ... کــــاش من هم حال تو را...
نویسنده :
مامان
15:08
گفتگو با خدا
گفتم خدایا از همه دلگیرم گفت حتی از من؟ گفتم خدایا چقدر دوری! گفت تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت پس من؟؟ گفتم خدایا نگران آیندم! گفت نه به اندازه من!!! گفتم خدایا دوستت دارم! گفت بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدر نگو من گفت تو یا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خداااااااااااااااااااااا این مطلب و تو یه وبلاگ دیدم خوشم اومد ...
نویسنده :
مامان
15:03
درد دل مادرانه
دخترم حس خوبی ندارم این روزها دلتنگم.... توهستی، پدر هست اما جای چیزی درونم خالی است که پیدایش نمی کنم نمی دانم چیست... شاید...... ...
نویسنده :
مامان
3:34
......
خدايا در ليست اسم آدمهايت اشتباهي شده... اسم من ايوب نيست!! ...
نویسنده :
مامان
20:47